مسعود فروتن در رخ به رخ: خودم را بازیگر نمی دانم
به گزارش مجله کامپیوتر، تهران (پانا) - مسعود فروتن می گوید کارهای درخشانی در تلویزیون انجام داده است و با افتخار برای نسل بعدی کنار می رود و تماشاگر فعالیت هنرمندان جوان است.
رخ به رخ شب گذشته میزبان مسعود فروتن از اولین کارگردانان تلویزیونی ایران بود که شاید بیشتر او را به لحن متفاوت و اجرای برنامه های تلویزیونی مختلف بشناسیم. در این قسمت از رخ به رخ فروتن از کارگردانی تلویزیونی آثاری مثل سلطان و شبان، مثل آباد و ... گفت. خاطرهای از زنده یاد جمیله شیخی و گذران این دوزهای زندگیش که به قول خودش خوب زندگی کردن بلدی می خواهد.
مسعود فروتن که همه زمینه ها را در هنرهای تصویری از کارگردانی تا اجرا، بازیگری و نویسندگی تجربه نموده گفت: در دو دانشکده هنری درس خواندم. در اولین دوره در مدرسه عالی تلویزیون و سینما تحصیل کردم و به عنوان اولین فارغ التحصیلان این مدرسه کار کردم. کارگردان تلویزیونی بودم و هنگامی که کار می کردم دانشکده هنرهای دراماتیک قبول شدم. آنجا سینما خواندم. اما همواره و هنوز برای من کارگردانی تلویزیونی چیزی هست که مرتب فکرم با آن درگیر است. من وقتی تئاتر تماشا می کنم فکر می کنم دوربین ها کجا باشندتا همه تصویرها گرفته گردد. حتی وقتی کنسرت هم می روم به همین فکر می کنم.
حتی فکر می کنم دوربین پشت صحنه کجا باشد که ارکستر را با جمعیت نشان بدهد یعنی همواره این فکر تصویری، فکر کارگردانی تلویزیونی که با چند دوربین کار می نماید با من هست. ولی الان دیگر من فکر می کنم بهتر است جوان ها کار بنمایند و اگر لازم باشد من تجربیاتم را در اختیار بچه هایی که کار می نمایند قرار دهم.
وی ادامه داد: من کارهای درخشانی در تلویزیون انجام داده ام و با افتخار برای نسل بعدی کنار می روم و تماشاگر کار بچه ها هستم. اگر قبولم داشته باشند گاهی ایرادی اگر به شان باشد می گویم و سعی می کنم که با دانسته هایم اصلاح شان کنم.
خودم را بازیگر نمی دانم
مسعود فروتن که بازیگری در بعضی آثار را نیز در کارنامه اش دارد در پاسخ به این سوال دانایی که به گریم هایی که کلا چهره را تغییر می دهند اعتقاد دارد یا دوست دارد بیشتر رئال باشد؟ پاسخ داد: خب بستگی به نقش دارد. من به عنوان مسعود فروتن که مرا با این چهره سال های سال دیده اند به خصوص در 10 سال اخیر که در تلویزیون برنامه اجرا می کنم حاضر نیستم نقشی را بازی کنم که صورتم را عوض کند.
او ادامه داد: ولی کسی که کارش بازیگری در سینماست، بر اساس نقشی که ایفا می نماید باید تغییر قیافه بدهد. ولی من دوست ندارم نقشی را بازی کنم که خیلی گریم لازم داشته باشد. چون من خودم را بازیگر نمی دانم گاهی که جلو دوربین می آیم مسعود فروتنی هستم که نقش یک نقاش را بازی می نماید یا نقش یک عمو را بازی می کنم.
رنگ لباسم را با رنگ دکور متناسب می کنم
فروتن در اتاق گریم رخ به رخ درباره نوع پوشش گفت: من خوب لباس را نگه می دارم. لباس هایی دارم که برای 20 سال پیش است ولی هنوز قابل استفاده اند. از هر رنگی هم لباس دارم . حتی برنامه ای که می روم می پرسم دکور چه رنگی است که لباسم را با آن تنظیم کنم. رنگ را انتخاب می کنم نمی گویم این مد است بپوشم ، می گویم در این برنامه ضروری است من این رنگ را بپوشم. مثلا برای شب عید برنامه ای بروم ضروری است قرمز یا سبز بپوشم که با خودم طراوت و شادمانی به برنامه ببرم .
وقتی دوستت دارند باید لبخند بزنی
بازیگر آقازاده ادامه داد: من پنجاه سال است کار می کنم و با بزرگانی از هنر معاشر بودم که ازشان چیز ها یاد گرفتم. یکی همین روی خوش و لبخند است، تو آدمی که می آید با تو عکس بگیرد را نمی شناسی ولی لبخند می زنی که طرف خیال کند می شناسی اش یا از تماشا او خرسند شده ای. نه که دورویی باشد باید مردم را در سینه ات دوست داشته باشی. وقتی محبوب می شوی و دوستت دارند یا می شناسندت باید لبخند بزنی تا به دوست داشتن تو ادامه دهند.
نگاهم به گذشته مثل ورق زدن آلبوم خاطرات است
فروتن در پاسخ به این سوال دانایی که اگر به عقب برگردید چیزی هست که بخواهید عوضش کنید؟گفت: نه من هر روز صبح که بیدار می شوم فکر می کنم امروز چه کاره ام، امروز چه کار باید انجام بدهم. به گذشته نگاه می کنم، به صورتی که انگار داری آلبومی را ورق می زنی و عکس های قدیمی را می بینی. به هر حال در آن سال ها ممکن است اشتباهاتی نموده باشم اما همان سال ها برطرف و رجوعش کردم.
کارگردان مسابقه سرآشپز بزرگ ادامه داد: به هر حال اشتباه در هر سنی پیش می آید. نمی خواهم به عقب برگردم و باز اشتباهاتم را تکرار کنم. آن موقع آن تصمیم را گرفتم پای اشتباهم ایستادم و بعد به زندگی ام ادامه دادم. من برای امروز زندگی می کنم نه برای دیروز.
خاطره مسعود فروتن از عذرخواهی از زنده یاد جمیله شیخی
بازیگر دلدادگان درباره عذرخواهی کردن از دیگران گفت: برای من پیش آمده که حرکتی انجام دادم که فکر کردم اگر به این حرکت ادامه دهم ممکن است یک کار بخوابد. نمونه می گویم: تله تئاتری کار می کردیم که بازیگر مقابل دوربین من خانم جمیله شیخی بود، خدا رحمتشان کند، بانوی بی نظیر تئاتر بودند. داشتم با بازیگر دیگری حرف می زدم و صدای ایشان می آمد بی ادبی کردم و داد زدم که خانم شیخی ساکت باش داریم کار می کنیم. یکهو حس کردم همه ساکت شدند و گفتم من دیگر کار نمی کنم بلند شدم به جمع کردن کاغذ و قلم و همان لحظه داشتم فکر می کردم اگر بروم خب کار امروز ممکن است بخوابد و من سر بانوی بزرگ تئاتر و نقش اول در کمال بی ادبی داد زدم، از در آمدم بیرون و فکر کردم اگر بروم باید بروم دیگر و حتی از تلویزیون و از حرفه ام بروم
در لحظه تصمیم گرفتم برگردم و برگشتم در اتاق فرمان، کیفم را گذاشتم روی میز نشستم پشت بلندگو صدا پخش می شد و گفتم خانم شیخی تا حالا شده آتیلا (پسر خانم شیخی) عصبانی شده باشد و سرتان داد بزند؟ گفتند: منظور ؟ گفتم من آتیلام ، ببخشید، پسر گاهی سر مادرش هم داد می زند من جلو همه رسما از شما عذرخواهی می کنم که من بی ادب بودم و همه آغاز به دست زدن کردند.
خب الان هم که تعریف می کنم یک حال خوشی به من دست می دهد که اشتباهم را در حد مقدور جبران کردم و کار ادامه پیدا کرد و خرسندم در لحظه تصمیم گرفتم که عذرخواهی کنم.
خاطرات آن سال ها هنوز هم برایم زیباست
کارگردان تلویزیونی سلطان و شبان اضافه نمود: زمانی که کارگردان تلویزیونی بودم همواره فکر می کردم بزرگتر گروه و مثل پدر بچه ها هستم، همه بچه ها را می شناسم و مدیریت می کنم. یک نفر باید با شوخی کارش انجام گردد، یک نفر با دلجویی، یک نفر را باید دعوا کنی تا کار انجام دهد.
سریال افسانه سلطان و شبان شش ماه طول کشید و سه ماه و نیم با بچه ها در دهات کاشان بودیم. خیلی جالب بود که مثلا دکوراتور آقای رامین فر می گفت: من نمی دانم تو چکار می کنی با یکی شوخی می کنی، با یکی جدی حرف می زنی. این یک روانشناسی کاری است،. ممکن است نورپرداز از من مسن تر باشد ولی بچه من است من باید با او مثل یک پدر به گونه ای رفتار کنم که بتواند شش ماه با این بچه ها بماند.
فروتن ادامه داد: یا حتی مَثَل آباد که سال 60 با مرحوم رضا ژیان در دهات کاشان کار کردیم.
به این علت که ما یک گروه خانوادگی بودیم و همه از برادر و خواهرها در کار به هم نزدیک تر بودیم، باعث می شد خاطراتش سال های سال بماند.
نوشتن برای من تکلیف نیست، عشق است
او ادامه داد: این روزها هم رادیو برنامه زنده دارم تلویزیون هم برنامه زنده دارم و برنامه های ضبطی در هفته. روز هایی که کار ندارم می نویسم این نوشتن یکی از خواسته های من است یعنی تکلیف نیست، عشق است.
خیلی چیزها ندارم اما خوشبختم
نویسنده از سر دلتنگی ادامه داد: من انسان خوشبختی هستم. ممکن است کمبودهایی از نظر خیلی ها در زندگی من باشد من ویلای آنچنانی ندارم، ماشین آنچنانی ندارم. اصلا چندین سال است اتومبیل ندارم و فکر می کنم آژانس هست که کار من را راه بیندازد ولی چیز هایی دارم که خیلی ها برای داشتن آنها باید سعی نمایند من سعی کردم به اینجا برسم و پیروز شدم. من فرزندی دارم که الان پزشک است سال هاست من از فرزندم دور هستم ولی خوشبخت است پدر فقط می خواهد فرزندش خوشبخت باشد.
فروتن ادامه داد: در حرفه هم کار کارگردانی تلویزیون را کتار گذاشتم. الان من در کار گویندگی، بازیگری و نویسندگی که همواره علاقه ام بوده هستم و می درخشم و هرگز غر نزدم. هر روز صبح که بیدار می شوم فکر می کنم چه روز خوبی است. می روم توی بالکن گلدان هایم را نگاه می کنم می بینم گلدان شمعدانی هایم گل داده است و می گویم چه روز خوبی، گلدان شمعدانی ام گل داده است. هر روز لباس خوشرنگ می پوشم وارد اسانسور می شوم همسایه ای را می بینم سلام می کنم و آن هم با خوش رویی جواب می دهد و وقتی از صبح به همه چیز با دید مثبت نگاه کنی روز خوبی برای تو آغاز می گردد.
خب چه میخواهم دیگر الحمدالله سالم هستم و کار می کنم.
ضربه ها خوردم اما ایستادم
فروتن درباره کسب تجربه های تازه گفت: معاشرین من از من کم سن تر هستند و من شما جوان ها را خیلی می شناسم برای کار، به علت اینکه شور جوانی در شما هست. حتی اگر جوانی ناامید باشد می گویم به من نگاه کن من ضربه ها خوردم ولی بلند شدم خاک هایم را تکاندم و ایستادم. نگاه کردم تا بگذرد وقتی طوفان می آید تو اگر بنشینی طوفان از رویت رد می گردد ولی اگر بایستی طوفان از زیر پایت رد می گردد پس بایست که طوفان رد بگردد. طوفان که رد بگردد آرامش می رسد افتاب می دمد و تو می توانی خوشبختی را لمس کنی. یاد بگیریم ، نگاه کنیم همه چیز بر وفق مراد نیست، اگر یک روزهایی بر وفق مراد نیست سعی کن کنار بیایی جدال نکن می گذرد، این نیز بگذرد.
مسعود فروتن در بخش آیینه رخ به رخ گفت: دنیای من اگر بخواهم می تواند زیبا و امن باشد، باید خودم بخواهم. اگر شکست هایم به کسی ضربه نزده باشد خودم را می بخشم. ولی گاهی فکر می کنم ضرر هایی زده ام ، خدا من را ببخشد.
من با معروفیت احساس ارزشمندی می کنم چون فکر می کنم زحمتی که پنجاه سال کشیدم و کار کردم لیاقت این معروفیت و محبوبیت را دارد.
منبع: خبرگزاری پانا