تأثیر وفاق اجتماعی بر اقتصاد جامعه
به گزارش مجله کامپیوتر، مقتضیات انسانی نیز مانند شرایط غیرانسانی بر ما و امیال دلخواه ما، که به نوعی می توان آن را سلامت تعریف کرد، اثر می گذارد.
در انطباق و وفاق اجتماعی ایده ها و کنش ها بر وفق مراد افراد تلقی می شوند. خشنودی طرفینی، هم آموزش و جامعه پذیری را تسهیل می کند و هم نیاز به کنترل اجتماعی را کاهش می دهد. از این پس افراد به دلیل یگانگی و عدم کشمکش، هم تعارضی ندارند و هم آرامش بیشتری دارند. در وفاق اجتماعی فهم مشترک تقویت می گردد، تجارب مشترک انتقال می یابد و هنجارها به گونه ای داوطلبانه از آداب و رسوم تبعیت می کنند و زندگی جمعی و فردی را تنومند می سازند.در نظام قبیله ای انطباق قشری و اقتصادی بیشتر است و چندان تفاوتی بین کلان ها و تیره ها وجود ندارد. اما وقتی این نظام به دلیل تعادل و تناسب قشری به وسیله شورایی ریش سفید اداره می گردد، آسایش اقتصادی و آرامش روحی به نسبت بیشتری در مقایسه با جامعه شهری وجود دارد. به نظر می رسد یکی از ادله اصلی سلامت و افزایش آستانه حیات و عمر طولانی در ساختار سنتی ایل و عشیره مشارکت و همدلی در ساخت تعاونی سنتی، مثل برگزاری مراسم اعیاد، مجالس مذهبی، عزا و عزاداری، ازدواج، تولید و برداشت محصولات کشاورزی و دامی باشد.به عبارتی، درجه و شدت بیشتر وفاق در نظام عشیره ای، ضمانت اجرای کاهش دغدغه های زندگی و افزایش سلامت و عمر طولانی تر است. معیارهای سلامت حتی اگر نیاز به خوراک خوب، احترام و منزلت، لذت های هنری، خودرو و کتاب باشد، با وفاق و همدلی بیشتر و بهتر به دست می آید.
محیطی که ما را محاط میکند، ما را در چنبره اقتضائات خود قرار می دهد. مقتضیات انسانی نیز مانند شرایط غیرانسانی بر ما و امیال دلخواه ما، که به نوعی می توان آن را سلامت تعریف کرد، اثر می گذارد و با شیوه های گوناگون و غیر قابل پیش بینی عمر ما را کوتاه یا بلند می سازد. این شیوه های غیر قابل پیش بینی را اگر با تجربه خویش ممزوج کنیم می توانیم آن ها را تغییر داده، مدیریت کنیم و در خدمت کام یابی و سلامت قرار دهیم. مسئله حیاتی، تأثیر و تأثر متقابل، تعقلی و هنجارمند بین ما و دیگران است. ما که ساکن جزیره تنهایی نیستیم، نمی توانیم بدون تضارب با دیگران حیات خود را ادامه پایش دهیم. از این رو ناچاریم با انطباق با نظام اجتماعی، اهداف منفعت گرایانه حیات را دنبال کنیم.
دیدگاه فردگرایی می گوید: فرد در کشاکش با جامعه نابهنجار و کج رو می گردد، و برای فرد آدمی، کجروی و فساد جز در تعارض با جمع (دیگران) معنا ندارد. در بعد جامعه گرایی، فرد بدون ارتباط با جمع، نه می آموزد، و نه می تواند آموخته های زندگی اش را تداوم بخشد. از این منظر اجتماع جامعگی و پیروی فرد از جامعه رمز حیات و مداومت آن است. مسئله فردگرایی یا جامعه گرایی نیست، مسئله این است که چه در فردگرایی و چه در جامعه گرایی، رابطه متقابلی بین فرد و گروه وجود دارد که در صورت وحدت و یگانگی جمعی، فرد حمایت اجتماعی را برای خود کسب می کند.
دوستی برای مردم مانند آفتاب است برای گل ها. اگر همسر، خانواده، همکار، رئیس، مرئوس، ارباب رجوع، اقوام، جملگی همان دوستان باشند، شاید مسئله ای به نام فشار روانی و استرس وجود نداشته باشد، یا بهتر بتوان آن ها را تحمل کرد. در دوستی ها، دوستان از ما حمایت میکنند، راه حل های مناسبی برای مسائل ارائه می دهند، ممکن است آن ها در خصوص یک مسئله خوش بین تر باشند، چون احساس ما را ندارند، و برای حل مسئله ما را متقاعد سازند و از این طریق تأثیرات منفی استرس را بر ما کاهش دهند. افرادی که از حمایت های اجتماعی بسیاری برخوردارند، هم احساس تعلق بیشتری نسبت به گروه و هم عزت نفس بالاتری دارند. اما آنچه به دست می آید آن است که در تداوم چنین حمایت هایی، فرد در دراز مدت استرس کمتر و آرامش بیشتری دارد.
هیچ نهادی همچون خانواده و هیچ کس مانند دوستی صمیمی نمی تواند ما را از خطر سیگار یا پرخوری و اضافه وزن برهاند. اگر ما نتوانیم دوستی و حمایت پزشکمان را جلب کنیم، نمی توانیم تبعات بیماری مزمن و پیش رونده را کاسته، یا مهار سازیم. تعدیل استرس ها یا امراض جسمی نیازمند گروه یا محیطی است که بتواند نتایج مطلوب سلامت را برای ما معین یا تعریف کند، زیرا نیازهای اجتماعی، در کنار نیازهای جسمی، روحی، عاطفی و شناختی به تعبیر هندرسون: عامل تعامل جمعی، حس تعلق و حس دوست داشتن دیگران است.
دوستی ها و معاشرت ها گر چه لازمه سلامت اجتماعی و روانی هستند، اینها نیز مانند واقعیات دیگر مقداری معین دارند که نه وصفی است و نه قابل مقدار گیری. اما وابسته به شرایطی است که فرد در آن مقدار دوستی، احساس آرامش میکند، و گذشته از آن حس یأس ودلزدگی دیگران را تحریک نمی کند. معاشرت های زایدالوصف که در فرهنگ ایرانی به آن عنوان رفیق بازی اطلاق می گردد، معمولا آرامش را از بین می برد. دوستان زیاد، ظرفیت های گوناگون را برابر فرد قرار میدهند و شخص مجبور به انعطاف و سازش با گونه های مختلف ایده ها و سلیقه ها می گردد.
از این رو مواجهه با شاخص های مختلف شخصیتی عرصه را بر فرد تنگ کرده و او را دچار تعارض و چندگونگی ساختاری می کند. رفیق بازها، معمولا احساسات و تعلقات عاطفی را صرف دوستان می کنند و چندان ارزشی برای تعلقات خانوادگی، شغلی و اقتصادی ندارند. نمونه معمول این است که رفیق بازها یا پای بند شغل و درآمد نیستند، یا درآمدها را در اسراف و افراط خرج می کنند، حداقل اینکه، تعادل مادی زندگی آنان دچار اختلال می گردد.
منبع: رمز سلامت و طول عمر، حسین حسنی، صص224-219، مؤسسه بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1391
منبع: راسخون